×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

توهستی آرامبخش من

خدایا دلمو به تو واگذار می کنم

× نوشتن مطالب متنوع
×

آدرس وبلاگ من

jasar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/jasar

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

داستان واقعی وصال از زندگی سارا

ا

چهارده سالم بود که یه داستان عاشقانه ی بلند شروع شد...
 
اوایل از اینکه با پسری دوست شم بیزار بودم...اما نمیدونم این یقینا خواست سرنوشت بود که من با محمد آشنا شم.. اون موقع محمد فقط هفده سالش بود..
اما یه پسر پخته ی خوبو با شخصیت از یه خانواده ی متدین.
چند ماهی با هم دوست بودیم.یه دوستیه پاک پاک....اون موقعا همه چی پاک تر از الان بود...
هر روز بیشتر وابسته ی هم میشدیم.
زنگ میزد..چون هیچ کدوم موبایل نداشتیم...
اوایل اول دبیرستانم بود..وقتی داشتم میومدم خونه به محمد زنگ زدم و گفتم شب کسی خونه نیست بهم زنگ بزن...چون خانواده ی خیلی حساسی داشتم که اون موقعا اصلا با ها شون خوب نبودمم.
شب که محمد زنگ زد بابام هنوز نرفته بود بیرون..بهم شک کردو همه چی رو فهمید..خیلی روز بدی بود....خیلی ترسیده بودم.فرداش به محمد گفتم دیگه بهم زنگ نزنه...خیلی خیلی ناراحت شد و گفت مگه میشه من بدون تو نمیتونم....ولی هر جوری بود ترک کردیم....شیش ماه عین جهنم بود برام...یه روزایی ساعت 11 تلفنمون زنگ میخورد....
دقیقا شیش ماه بعد یه شب از بیرون زنگ زدم به محمد وقتی جواب داد دلم ریخت هر چی گفت الو من جواب ندادم.دلم براش تنگ شده بود..
شاید کسی باورش نشه ولی محمد فرداش بهم زنگ زدو گفت اومده طبقه ی اول خونشون تنها زندگی کنه شمارشو داد بهم.....وااای دلمون واسه هم لک زد ه بود.....من دیگه رفته بودم دوم دبیرستان....بازم رابطمون شروع شد...محمد همش بهم میگفت دوست دارم....خیلی بهم وابسته شدیم...این دفعه دیگه کسی نفهمید..من خاستگارای خیلی زیادی داشتم...تا اینکه یه روز یکی شون از دید مامانو بابام جدی شد...منم به محمد گفتم قضیه رو..همه ی فامیلش میدونستن که دوسم داره...ولی مامانش باورش نمیشد..اخه محمد پیش دانشگاهی بود...ولی به مامانش گفت اونم اومد منو دید و بهم گفت تو واقعا محمدو دوست داری منم گفتم خیلی...
هر دو عاشق هم بودیم...چند روز بعدش مامانش اینا ازم خاستگاری کردن..مامانم اینا که میدونستن ما با هم دوست بودیم به شدت مخالفت کردن..تا اینکه بابام با باباش تنهایی صحبت کردن...بابای محمد فوق العادست و همه حرفشو قبول دارن...
بعد از اون دیدار بابام رضایت داد به ازدوجمون....هر دو از خوشحالی نمیدونستیم چیکار کنیم....
 
فقطچند روز بعدش وقتی من دوم دبیرستان بودمو محمد پیش دانشگاهی ازدواج کردیم....هیچ وقت خاطره ی خوب اون روزا فراموشم نمیشه....
الان 9 ساله که ازدواج کردیم.بچه نداریم...از قبلنا هم بیشتر عاشق همیم...
تو این ماجرا مادرشوهرم از همه یشتر کمکمون کرد..تا ابد ازش ممنونم.
همه کسایی که مارو میشناسن میگن ازدواج ما یه موهبت از طرف خدا بود...چون ما با هم بزرگ شدیم..
از خدا میخوام همه تا اخر عمرشون خوشبخت باشن...ما هم همینطور
برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  55.jpg
مشاهده: 14287
حجم:  28.0 کیلو بایت
...
شنبه 20 اردیبهشت 1393 - 10:06:12 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://jasar.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   9:56:11 PM

بازهم از خانمها معصومه و بهانه خانم و آقا عطا که زحمت کشیدند و نظرات زیبا گذاشتند قدردانی می کنم

http://jasar.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   9:43:17 PM

تشکر و سپاس بیکران از بهانه خانم عزیز که با حضورگرمشون و گذاشتن کامنتهای جالب و عکسهای زیبا وب مارو مزین کردند شاد و سربلند باشید

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   8:59:11 PM

 دوستان بای بای تا بعد...
دعا واسه داداش جونم مصطفی یادتون نره ها!!!!!!
مواظب خودتون باشید

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   8:57:10 PM

 مــــــاه همیشه پشت ابر نمی ماند گاهی

پشت دستهای توست وقتی گریه می کنی ..!!

دوستان سیلام...
خوبین؟
خوبم....




دوستان دعا واسه داداشی جونم مصطفی یادتون نره لطفاٌ....

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   8:56:31 PM

 لحظه ها رو با تو بودن

در نگاه تو شکفتن

حس عشقو  در تو دیدن

مثل رویای تو خوابه...

با تو ر

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   8:54:45 PM

سلام و عرض ادب و ارادت خدمت مدیر محترم وبلاگ چناب آقای حق شناس عزیز

خیلی زیبا و قابل تعامل بود قربان.. ضمنا ممنون از حضورتون در وبلاگم

http://jasar.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   6:50:41 PM

وقتی کنارم بودی آسمون ابری معنایی نداشت

وقتی کنارم بودی دلتنگی معنایی نداشت

وقتی کنارم بودی  تنهایی معنا نداشت

وقتی کنارم بودی من معنایی نداشت

وقتی کنارم بودی  تلف عمر معنایی نداشت

وقتی کنارم بودی  بیقراری معنا نداشت

کجایی یار من که دلم بیمار است

بیا که زندگی من بی تو تار است

http://jasar.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   3:39:17 PM

تشکر و سپاس از جناب آقای عطا از کامنتهای زیبا و عکسهای جالب زنده باشین

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   3:22:08 PM

 نوشته های عاشقانه بر روی عکس !!

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   2:57:24 PM

 

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   2:55:47 PM

 

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   2:55:01 PM

 

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   2:54:21 PM

 نوشته های عاشقانه بر روی عکس !!

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   2:54:04 PM

 نوشته های عاشقانه بر روی عکس !!

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   1:34:38 PM

 تصاویر سه بعدی متحرک بسیار زیبا

http://jasar.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اردیبهشت 1393   1:00:03 PM

ممنونم از شما معصومه خانم با نظر و کامنت زیباتون تشکر