این یه ترکیب بند مشهور از وحشی بافقی که تقریبا همه شنیدنش من اینو خیلی دوست دارم .
نمی دونم که ماجرای سرودن این ترکیب بند رو می دونین یا نه ولی اگه نمی دونین خوب گوش بدین: آقای وحشی مفتی شهرشون بوده یعنی برای مسائل شرعی فتوا می داده .هر کی به سوالی بر می خورد پا می شد میومد پیشش در مغازه اش.( در ضمن تا یادم نشده بگم وحشی بر خلاف روح زیبا و لطیفش خیلی صورت کریه و آبله آبله ای داشته و در ضمن ایشون کچل هم تشریف داشتن. ) در همین دوران یه خانومی که به خاطر یه سری مسائل(مسائل بد و انحرافی و به قول معروف مستهجن) از شهرشون بیرون شده بود و اومده تو شهر وحشی هی هر رزو پا می شد می یومد در مغازه و از آقای شیخ سوال می پرسید.
کم کم آقای وحشی ما، عاشق زن فاحشه ی شهرشون شد.تا اینکه یه روز زنه پا شد اومد و گفت :ای مرد مومن من یه مسئله ای دارم .وحشی گفت :خب بفرمایین. زنه گفت: نه این جا نمی شه پا شو بیا خونمون تا اون جایی که از خونه نجس شده رو بهت نشون بدم تا بتونی بهتر حکم بدی.
وحشی هم که از خداش پا شد با زنه راه افتاد .وقتی رسید خونه گفت :خب کجاس اون جایه نجس؟زنه گفت بی خیال یا شیخ بشین تا برات یه چایی ،نسکافه ای قهوه ای چیزی بیارم . شیخ هم خوشحال گفت باشه ،فقط لطفا تلخ باشه چون من قندم بالاس.
این خانوم خانوما پاشد به جای آشپز خونه رفت رو پشت بوم وشروع کردن به (با عرض معذرت) به در آوردن لباسهاش . و داد زد که آهای مردم، مفتی و شیخ شهرتون که این همه روش حساب می کردین تو خونه ی منه !!!!!
اونجا بود که علاوه بر رسوایی وحشی بی گناه عاشق ،این خانمومم به رویت پسرای محل رسید و همه یه دل نه صد دل عاشقو بقیه ماجرا......................................
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصهی بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهی رویی بودیم
بستهی سلسلهی سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کِی سر برگ من بی سر و سامان دارد
پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکیست
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکیست
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکیست
نغمهی بلبل و غوغای زغن هر دو یکیست
گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دلآزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحتآمیز کسان گوش کند
وحشی بافقی
هم صدای خوبم بخون تا بخونم
عمر من تو هستی بمون تا بمونم
یه جا ابر آسمون یه جا پر از ستاره
یه جا آفتابی آسمون یه جا می باره
بی تو اما همه جا ابری و غم گرفتست
ابر آسمون یه قطره بارونم نداره
تو اگه باشی آسمون صافه
غصه ها پشت کوه قافه
با تو من بهارم
بی تو شوره زارم
وقتی هستی خوبم
وقتی نیستی بی تو
یه قاب شکسته رو دیوارم
"انسانِ بی رابطه فاقد تمامیت است، زیرا که او تمامیت را تنها از راه «جان» بدست میاورد و «جان» بدون آن سوی دیگرش که همواره در «تو» یافت میشود، نمیتواند وجود داشته باشد. تمامیت، آمیزه ای ست از «من» و «تو» که خودشان را مانند اجزای یک وحدت متعالی نشان میدهند"...
ر
در جواب سوال یکی از کاربران این جوابیه من هست
خدایا ! دلمان را از زنگار خطا بزدای
دیدار خواهر و برادر پس از ۵۲ سال
زندگی زیباست زندگی رویش یک حادثه نیست
26980 بازدید
7 بازدید امروز
8 بازدید دیروز
29 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian